دانلود رمان آناهیتا باران کن از آتوسا ریگی

بازدید: 2,564
دیدگاه: 1
نویسنده: admin
تاریخ انتشار: 25 دسامبر 2023
23 فوریه 2024 در 10:56 ب.ظ

دانلود رمان آناهیتا باران کن از آتوسا ریگی

موضوع اصلی رمان آناهیتا باران کن

به وجود آمدن چالش در زندگی آناهیتا پس از خواستگاری …

پیام های رمان آناهیتا باران کن

برای زندگی کردن باید جنگید. در چنین جنگی باید بعضی از آدم ها را از زندگی حذف کرد؛ حتی اگر خاطرات خوشی را با آنها سهیم بودیم و در عوض، بعضی از آدم ها را نیز باید بخشید. حضور آدم‌های زندگی و انتخابشان در این مسیر، نتیجه جنگ را مشخص میکند.

آیا در پایان پیروز میشوی و یا با حسرت و شکست خورده ادامه خواهی داد!

خلاصه رمان آناهیتا باران کن

محمدمیعاد مردی با ایمان و خدا دوست است که  از همسر خود، طهورا جدا شده و از او یک دختر سه ساله دارد، به خواستگاری آناهیتا میرود. خواستگاری او از آنا زندگی دختر را دست خوش تغییرات میکند.

مقداری از متن رمان:

دوباره سری تکان داد.
-اگه نمیترسیدی از این چیزا باید شک میکرد.
اندکی مکث کرد و باز ادامه داد:
-نگران ضحا نباش. محمدمیعاد کمکت می‌کنه تا آماده شی. مرضیه هم بالاخره دیر یا زود می‌فهمه که تو بهترین انتخاب برای پسرشی. میمونه طهورا…
ساکت شد. منتظر ماندم چیزی بگوید. حرفی بزند تا من از آن جهنم بیرون بیایم. رسماً در خود جهنم بودم. حتی برزخ هم نبود. من داشتم میسوختم و نمی‌دانستم چطور فرار کنم از آن آتشی که گریبانم را گرفته بود.
-ازش خبر داری؟
-نه
پوزخندی زد. دوباره سکوت کرد.
«طهورا مثه دندون خرابه. درست نمیشه. باید میکشیدیش. باید بدونی این دختر هیچ وقت همنشین مناسبی برای تو نبوده. اگه بخاطر طهورا میخوای محمدمیعادو رد کنی بهت میگم که نکن. این اشتباهو نکن.»
لب زیرینم را به دندان گرفتم.
«اگه برای زندگیم مشکلی پیش اومد؟ اگه نتونستیم کنار بیایم، اگه..»
لبخندی زد. حرفم را قطع کرد و گفت:
«با اما و اگر که به نتیجه نمیرسی. باید بری تو دلش. هرکسی جز محمدمیعاد با این شرایط میومد سراغت میگفتم نه. یه کلام. خودتو بدبخت نکن‌. اما پسر کشتنیمو می‌شناسم. قبولش دارم. قبولش دارم که نشستم باهات حرف میزنم.»
نفسم را پر فشار بیرون دادم. مادرجان باز هم با صدای آرام خندید. سرم را چرخاندم و متوجه شدم محمدمیعاد داشت به ما نگاه میکرد!
با شک پرسیدم:
«احیانا محمدمیعاد که از شما نخواسته با من حرف بزنید؟»
مادرجان به جای جواب دادن لبخندی تحویلم داد و من پاسخم را گرفتم. آهی کشیدم. چقدر شرایط ما پیچیده بود.
از مادرجان تشکر کردم و بلند شدم. عصبانی بودم. از دست محمدمیعاد عصبانی بودم. اگر به خواستگاری طهورا نمی‌رفت حالا اینطور نمیشد. من فقط گیر مرضیه خانم بودم. نه اینکه ضحا باشد و طهورا. او من را وسط این جهنم دره پرت کرده بود. همه‌ش تقصیر او بود.
به طرفشان رفتم. حتی نگاهش هم نکردم. حال ضحا را پرسیدم. با همان لحن بانمکش گفت، خوب است. زانویش را بوسیدم. کف دست هایش را جلو آورد. آن ها را هم بوسیدم. ضحا خندید‌. لپش را فشار دادم و از کنار محمدمیعاد گذشتم. به حیاط بزرگ رفتم. میخواستم جایی باشم که خلوت کنم.
«آنا»
نایستادم. پشت سرم آمده بود که چه بشود. دوباره صدایم زد. نه حرفی زدم و نه متوقف شدم. اگر چیزی میگفتم پشیمان میشدم. دنبالم آمد.
-چیزی شده؟
-دنبالم نیا
-چی شده؟

برای دانلود رمان آناهیتا باران کن از آتوسا ریگی به صورت pdf به قسمت باکس دانلود مراجعه کنید

اطلاعات فایل
  • سال انتشار : 1401
  • فرمت : PDF
  • حجم فایل : 2 مگابایت
  • پسورد: ندارد
باکس دانلود
پسورد: ندارد
راهنمای دانلود

برای دانلود، به روی عبارت “دانلود فایل” کلیک کنید و منتظر بمانید تا پنجره مربوطه ظاهر شود سپس محل ذخیره شدن فایل را انتخاب کنید و منتظر بمانید تا دانلود تمام شود.

*درصورتی که علاقمند به همکاری هستید به صفحه تماس با ما مراجعه کنید.
*لطفا درصورتی که نویسنده اثر هستید بر روی دکمه بالا کلیک کنید و با ارسال تیکت، درخواست حذف اثر را با ارائه دلیل و مستندات لازم ارسال کنید.
*اکثر فایل های سایت بدون پسورد می باشند و اگر هم فایلی پسورد داشته باشد، معمولا آدرس سایت یعنی www.romandoost.ir است.

امتیاز دهید

4.8/5 - (45 امتیاز)

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

دیدگاه خود را با سایر بازدیدکنندگان این مطلب به اشتراک بگذارید. در ارسال دیدگاه به قوانین زیر توجه کنید.

  • دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید.
  • دیدگاه های فینگلیش تائید نمیشوند.
  • دیدگاه هایی که جنبه تبلیغاتی داشته باشند تائید نخواهند شد.
  • دیدگاه های دارای الفاظ رکیک یا توهین تائید نخواهند شد.
  1. کوثر
    06 فوریه 2024

    خیلی خیلی خوب و عااااااااااااااااالی

کانال تلگرام رمان دوست