دانلود رمان اغواگر از نیلوفر قائمی فر

بازدید: 3,205
دیدگاه: 0
نویسنده: admin
تاریخ انتشار: 1 ژانویه 2024
23 فوریه 2024 در 10:56 ب.ظ

دانلود رمان اغواگر از نیلوفر قائمی فر

موضوع اصلی رمان اغواگر

در مورد دختری که برای نجات زندگی خودش نقشه می کشه که همکلاسیشو به ازدواج باهم مجبور کنه درحالی همکلاسیش از هیچ چیز مطلع نیست و فکر میکنه بنا بر دینی که داره باید با او ازدواج کنه.

پیام های رمان اغواگر
+شناخت زندگی و مسائل مختلف در مورد افرادی با دروغ زندگیشونو پیش می برن.
+چه عاملی باعث دروغ گفتن می شه و خود فرد در چه حدی می تونه در فشار دروغی که گفته قرار بگیره.
+مشکلات زنی که پدری سختگیر و زورگو و تعصبی داره.
+اطلاعات و شناخت آسیب ها در خصوص موضوع رمان مثل بخش ورزشی.بخش حقوقی…
+خواندن داستانی عاشقانه که با عشق کاستی ها رو رفع می کنند.مقداری از متن رمان اغواگر

کیفشو برداشت و منو کیانام دنبالش؛ کیانا گفت:
– حالا چرا اینقدر قیافه میگیری؟
علی ایستاد و عاصی شده گفت:
-ول می کنید منو یا… نه…
– خب علی، کمک کن دیگه! تو مگه مومن نیستی؟
کیانا جلوی دهنشو گرفت تا نخنده و بعد روشو برگردوند علی یکه خورده نگاهم کرد و گفت:
– چی؟؟؟!!!
– خودت داشتی به اون پسر کچله می گفتی آقام اینا مقیّدن
علی -یعنی من، تو این دانشگاه از دست تو یکی، امنیّت ِدهنم هم ندارم .
-آقات اینا نگفتن : باید به مردم (به خودم اشاره کردم) کمک کنی؟
علی با حرص و عصیان گفت:
-خانــــم مردم ؛تو میگی بیا با من نامزد کن که من پوزِ دوست پسر قبلیمو بزنم، مگه فیلم هندیه ؟من زندگیمو تباه افکار بچگانه تو بکنم؟
– من پولشو میدم علی!
علی- شما می خوایید همه چیزُ با پول بخرید، حتی آدمای روابطتونو .
با هول گفتم :
-نه نه علی منظورم این نبود.
دستامو به حالت عمودی که کف دستم رو به علی بود مقابلش نگه داشتم و گفتم:
– منظورم اینه که تو به من لطف می کنی، منم در عوضش تورو چند سال جلو می ندازم.
علی-که چی بشه؟ مثلا اومدی گفتی من نامزدتم بعد یارو مگه فامیلتون من نیست؟
– هست!
علی یکه خورده نگام کرد وگیج گفت:
-وایسا ببینم…. یعنی نامزدی سوری نه؟ واقعی ؟بــابــا!!!!تودیگه عقلتو یکجا پروندی ،من برای چی بایدبخاطر افکار تو، تن به نامزدی رسمیو خونوادگی بدم؟ منو باش تاحالا فکر میکردم فقط حرف نامزدیو لق لقه ی دهنت کنی نگو خانم …نچ نچ …
دست پاچه و تند تند گفتم:
-من سه سال دیگه از ایران میرم ،درسم تموم بشه بابام میفرستتم ،بعد آزادی علی.
علی- من خونواده دارم ۳ سال بگم چه غلطی می کردم؟ -خونوادت که اینجا نیستن لازم نیست چیزی بدونن ،منم نمیگم که عقدم کن ،میگم نامزد کنیم ،درسم که تموم بشه برم اونور و دیگه ساسان و خواهرمو بقیه رو نبینم مشکل حل میشه ، بعد از سه سال برو پی کارت.
سرش را جلو آورد گفت :
-دیوونه‌ای واسه همینم یارو ولت کرده ،هیچکس واسه این دلیل مسخره تو حتی باهات رفیقم نمیشه .علی رفت و من با آتیشی که به جونم زد تنها گذاشت…اخه من به تو بگم دلیلم چیه که تو دیگه …..تو صورتمم نگاه نمیکنی.
باحرص به کیانا نگاه کردم، صاف صاف نگاهم می کرد با غضب و پرخاش گفتم:
-لالی؟
کیانا -چی بگم ؟بگم این وسط انقدر غلط زیادی بوده که ملودی قراره با اسم تو پوشش بده وگرنه نامزد کنیم من تنها نباشم یه مشت شعره؟یا بگم علی تو نباشی و ساسان یه زر کوچولو هم بزنه بابای ملودی بفهمه چی به چی بوده زنده زنده ملودیُ خاک..
از گوشیم صدای پیام اومد به صفحه گوشی نگاه کردم دیدم ساسان ِ!!!قلبم از جاش کنده شد !بعد این همه مدت برای چی به من زنگ زده؟!!!پشیمونه؟ای خدا من چقدر چُلمنگم!!!اوووف،نیمی از تنم یخ کرده و پاهام به ضعف افتاد آرنج کیانا رو گرفتم و گفتم:
-ساسان !
کیانا- غلط کرد! تو مگه بلاکش نکردی؟!!
-بلاک همون روز اول کردم که عصبانی بودم .
با چنان خشمی نگام کرد که سریع چشم ازش گرفتم و پیام و باز کردم ،دیدم عکس فرستاده، با تعجب گفتم:
-کیانا عکسه،عکس چیه؟
عکس باز شد اما نفهمیدم چیه.
– این چیه کیانا؟!!
کیانا با غیض نگام کردو گوشی رو ازم گرفت و گفت:
-عکس پرونده است !
گوشی رو ازش گرفتم و گفتم:
-ببینم پرونده چیه ؟!
عکس و بزرگ کردم دیدم پرونده بیمارستانی که توش بستری بودم وحشت‌زده کیانو نگاه کردم و گفتم:
-پرورده امه !!پرونده بیمارستانه واسه سقط!
هول زده و دست پاچه گفتم:
– دست این چیکار میکنه؟وای کیانا دست ساسان چیکار میکنه؟می خواد منو با اون پرونده بدبخت کنه!
کیانا با دندونای رو هم گفت:
-خاک تو سرت لابد از اتاقت برداشته، آتو از گرفته ،تو چقـــدر شوتی، پرتی !اگر این پرونده رو، رو کنه واسه بابات چی ؟
تا کیانا جمله رو تموم کردم به من باز اون حمله استرسی بهم دست داد. نفسم تنگ میشد بدنم دچار اسپاسم میشد و وسایلم از دستم افتاد کیانا جیغ زد، اول اسم منو صدا که و بعد اسم علی رو که چند قدم از ما دورترشده بود چنگ به مقنعه ام میزدم تا نفسم بالا بیاد کیانا من و تو بغلش گرفته بود، برای دومین بار با ترس زیادی جیغ زد:
-علی؟ علی؟
تپش قلبم بالا و بالاتر می رفت،انگار یکی روی سینم نشسته بودنمی توانستم نفس بکشم دستام می لرزید؛ علی رو مقابلم دیدم که زانو زدم وبا دست پاچگی گفت:
– ولش کن کیانا.
منو از تو بغل کیانا بیرون کشید ، فکر ساسان شبیه سم تو بدنم عمل میکرد و منو هر ان فلج تر میکرد.
علی- بشین ، بشین من دارم.
وارفتم وپشتمو به یه ماشین تکیه دادم ،صورتمو به احاطه دستش گرفت و گفت:
– نفساتو کنترل کن.
به علی نگاه می کردم اما فکرم پیش بلایی بود که قرار بود سرم بیاد ،برای چی منو اذیت میکنه؟ پول از من می خواد؟ پول؟ میخواد با این کار از من حق سکوت بگیره. شاید از بابام ،اون یه غلطی کرده که می‌خواهد با سو استفاده از این پرونده غلطشو جبران کنم .
فکر اینو که کردم صدای داد ِعلی رو شنیدم که داد زد:
-زنگ بزنید اورژانس
دیگه چیزی نفهمیدم. وقتی چشمامو باز کردم کیانا و مینو بالا سرم بودن تا مینو رو دیدم های های زدم زیر گریه کردم؛ مینو منو بغل کردم و گفتم
-من باهاش حرف میزنم، نترس، نترس.
«صورتمو میون دستاش گرفت و گفت:» مصطفی میره باهاش حرف می زنه
_نه،نه آبروم بیشتر میره، اگه مامان بفهمه منو سرزنش میکنه اگه بابام بفهمه سکته می کنه.
کیانا- حالا انقدر گریه کن باز حالت بد بشه !
مینو سرمو نوازش کرد و گفت :
-خواهر ؟تو که تنها نیستی! ما باهاتیم.

برای دانلود به باکس دانلود رمان اغواگر مراجعه کنید

اطلاعات فایل
  • سال انتشار : 1398
  • فرمت : PDF
  • حجم فایل : 1.5 مگابایت
  • پسورد: ندارد
باکس دانلود
پسورد: ندارد
راهنمای دانلود

برای دانلود، به روی عبارت “دانلود فایل” کلیک کنید و منتظر بمانید تا پنجره مربوطه ظاهر شود سپس محل ذخیره شدن فایل را انتخاب کنید و منتظر بمانید تا دانلود تمام شود.

*درصورتی که علاقمند به همکاری هستید به صفحه تماس با ما مراجعه کنید.
*لطفا درصورتی که نویسنده اثر هستید بر روی دکمه بالا کلیک کنید و با ارسال تیکت، درخواست حذف اثر را با ارائه دلیل و مستندات لازم ارسال کنید.
*اکثر فایل های سایت بدون پسورد می باشند و اگر هم فایلی پسورد داشته باشد، معمولا آدرس سایت یعنی www.romandoost.ir است.

امتیاز دهید

5/5 - (1 امتیاز)

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

دیدگاه خود را با سایر بازدیدکنندگان این مطلب به اشتراک بگذارید. در ارسال دیدگاه به قوانین زیر توجه کنید.

  • دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید.
  • دیدگاه های فینگلیش تائید نمیشوند.
  • دیدگاه هایی که جنبه تبلیغاتی داشته باشند تائید نخواهند شد.
  • دیدگاه های دارای الفاظ رکیک یا توهین تائید نخواهند شد.
کانال تلگرام رمان دوست