دانلود رمان نامشروع از غزل ریاحی

بازدید: 3,330
دیدگاه: 0
نویسنده: admin
تاریخ انتشار: 25 ژانویه 2024
23 فوریه 2024 در 10:56 ب.ظ

دانلود رمان نامشروع از غزل ریاحی

 نام ناشر:  باغ استور
 سال انتشار : 1400

خلاصه رمان نامشروعنامشروع روایت زندگی جانان است ‌‌. جانانی که در مهمانی یکی از دوستانش توسط فردی ناشناس مورد تجاوز قرار می گیرد و این در حالیست که فقط چند هفته به عروسیش مانده است . زمانی همه چیز خراب می شود که متوجه بارداریش می شود و این تازه اغاز ماجراست …

دانلود رمان نامشروع
مقداری از متن رمان نامشروع

به همراه عمو و زنعمو در ایوان خانه نشسته ام . دیاکو در خانه خواب است و مهران درس میخواند . مامان از صبح تا حالا انقدر فکر و خیال کرده که دوباره سردرد گریبانش را گرفته . زنعمو مفاتیح به دست دارد و مشغول خواندنش است . عموهم خاک گلدان هارا عوض میکند . لحظه ای پیش با حاج بابا تماس گرفتم و او گفت که همه چی خوب است . عمو از صحبتش با حاج بابا هیچی نمیگوید و سعی دارد تا خودش را خونسرد نشان دهد اما کاش بداند که به هیچ عنوان بازیگر خوبی نیست .
فردا جمعه است و ما به تهران می رویم . دیاکوهم مرخصی اش تمام شده و باید از شنبه به پروژه ی جدیدش که مربوط به زیباسازی شهر است ، بپردازد و قطعا سرش شلوغ خواهد شد . با یاد پروژه اش دوباره حالم گرفته میشود . امروز استادش تماس گرفت و خبر داد که پروژه در شهریار است و این یعنی شاید نتوانیم زود به زود هم را ببینیم .
عمو : کشتی هات کجا غرق شدن عمو جان ؟
نگاه به عمو میدوزم و با لبانی برچیده شده پاسخ میدهم
+ تو دریای حاج بابا و دیاکو
نگاه عمو رنگ تعجب میگیرد و میپرسد
_ دیاکو چرا؟
+ واسه یک پروژه ای باید بره شهریار .. امروز استادش گفت ..
عمو خاک دستانش را می تکاند و تک خنده ای میزند
+ خب اینکه ناراحتی نداره .. واسه پیشرفت دوتاتون میره .. واسه اینکه یک زندگی راحت داشته باشید
عمو درست میگوید . از نظر منطقی این را قبول دارم اما قلبم را چیکار کنم که از همین الان دلتنگ شده است .
_ بله درسته
سری تکان میدهد و به طرف رادیوش میرود و روشنش میکند . اینبار برعکس صبح ، موزیک محلی میگذارد و صدایش را طبق معمول بلند میکند . درگیری ذهنی اش کاملا مشهود است و من یقین دارم که همه اش مربوط به حاج بابا است . زنعمو کلافه از صدای بلند رادیو ، مفاتیح را کناری میگذارد و میگوید
زنعمو : او رادیو رو صدای کم بکن..کر ببوستیم د
زانوانم را جمع میکنم و با گذاشتن چانه ام بررویشان ، خیره ی کل کل های همیشگی عمو و زنعمو میشوم . شاید که حرف هایشان مرا کمی از این فکر و خیال ها بیرون بیاورد.

 

برای دانلود رمان نامشروع از غزل ریاحی به باکس دانلود رمان مراجعه کنید

حاج بابا در را باز میکند و دیاکو ماشین را در حیاط خانه پارک میکند . مامان از همان بدو ورودش حاج بابا را با سوالاتش کلافه کرده و من واقعا صبوری حاج بابا را از این بابت تحسین میکنم . از اول صبح که راه افتادیم ، مامان انقدر از حاج بابا و نگرانی اش گفت که در اخر حالش بد شد . حاج بابا و مامان وارد خانه میشوند و من به انتظار دیاکو می ایستم . دیاکو هم دقیقا مانند حاج بابا صبور است . خوب به حرف ها ی مامان گوش میکرد و دلداری اش میداد برعکس من که دیگر عصبی شده بودم . دیاکو بالاخره با ساکی کوچک به سمتم می اید و لبخندزنان میگوید
_ چرا نرفتی داخل؟
شانه ای بالا می اندازم
+ گفتم باهم بریم
سری تکان میدهد و مثل همیشه دستش را پشتم میگذارد و به داخل خانه هدایتم میکند . وارد خانه که میشویم ، مامان را نشسته بر روی مبل میبینم که تند تند پایش را تکان میدهد . عادت همیشگی اش است ، هرگاه که حالات منفی داشته باشد اینگونه میکند . حاج بابا سینی بدست از اشپزخانه بیرون می اید و روبه ما میگوید
حاج بابا : بفرمایید چایی .. تو این سرمای اذرماه و خستگی راه ، این چایی بدجور میچسبه
دیاکو : دست شما درد نکنه حاج بابا
حاج بابا سینی را بر روی میز مقابل مامان میگذارد
حاج بابا : سره شما درد نکنه پسرم
نگاهی به دیاکو میندازم
+ برو یک ابی به دست و صورتت بزن بعد بیا .. چشمات قرمز شده.. اصلا برو رو تخت من بخواب هوم؟
دستش را نوازش وار بر شانه ام تکان میدهد
_ نه عزیزم .. میرم خونه
حاج بابا : کجا پسرم؟ ناهار سفارش دادم
دیاکو لبخندی به حاج بابا میزند
دیاکو : نه دیگه با اجازتون من برم ..
حاج بابا دستش را بالا می اورد و با جدیت میگوید
حاج بابا : نه دیاکو جان .. شب برو باباجان .. من امروز حرفا دارم واسه گفتن .. همونطور که جانان گلم دختره این خونست .. توهم پسر و داماد این خونه ای پس باید امروز شماهم حرف هام رو بشنوی
دست دیاکو را در دستم میفشارم و او در جواب حاج بابا چشمی میگوید و بعد به سرویس بهداشتی میرود تا دستانش بشورد . ارام پیش میروم و کنار مامان مینشینم . حاج بابا هم دستبیحی در دست میگیرد و زیرلب ذکر میگوید . دستانم را بر شانه های مامان میگذارم و ارام ماساژشان میدهم تا حداقل کمی از نگرانی و استرسش کاسته شود .
لحظاتی بعد دیاکو ، با دستمالی که دستانش را خشک میکند به ما ملحق میشود . اینبار همگی مان خیره ی حاج بابا هستیم که انگاری دیگر نمی تواند خودش را ارام نگه دارد . از صورتش اضطراب میبارد و حرکات تند انگشتانش بر روی تسبیح این را تایید میکند .
مامان با لحنی عاجز میگوید
مامان : خسرو..بخدا از دیروز که اونجوری گذاشتی رفتی .. دارم جون میدم
نچی میگویم و حاج بابا کلافه لب باز میکند
خسرو : مهتاب جان .. منکه گفتم نگران نباش .. چرا خودت رو عذاب میدی اخه
مهتاب : اون تلفنی صحبت کردنات و اون یهویی رفتنت ، نباید نگرانم کنه؟ .. بیست و سه ساله زنتم . تاحالا نشده اینجوری بشی .. انقدر نگران .. منو گول نزن و نگو که همه چی خوبه .. من زنتم

دانلود رمان نامشروع می توانید از سایت باغ استور نیز استفاده کنید.

رمان های مشابه : رمان انتهاج

اطلاعات فایل
  • سال انتشار : 1400
  • فرمت : PDF
  • حجم فایل : 1.7 مگابایت
  • پسورد: ندارد
باکس دانلود
پسورد: ندارد
راهنمای دانلود

برای دانلود، به روی عبارت “دانلود فایل” کلیک کنید و منتظر بمانید تا پنجره مربوطه ظاهر شود سپس محل ذخیره شدن فایل را انتخاب کنید و منتظر بمانید تا دانلود تمام شود.

*درصورتی که علاقمند به همکاری هستید به صفحه تماس با ما مراجعه کنید.
*لطفا درصورتی که نویسنده اثر هستید بر روی دکمه بالا کلیک کنید و با ارسال تیکت، درخواست حذف اثر را با ارائه دلیل و مستندات لازم ارسال کنید.
*اکثر فایل های سایت بدون پسورد می باشند و اگر هم فایلی پسورد داشته باشد، معمولا آدرس سایت یعنی www.romandoost.ir است.

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

دیدگاه خود را با سایر بازدیدکنندگان این مطلب به اشتراک بگذارید. در ارسال دیدگاه به قوانین زیر توجه کنید.

  • دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید.
  • دیدگاه های فینگلیش تائید نمیشوند.
  • دیدگاه هایی که جنبه تبلیغاتی داشته باشند تائید نخواهند شد.
  • دیدگاه های دارای الفاظ رکیک یا توهین تائید نخواهند شد.
کانال تلگرام رمان دوست