دانلود رمان گاروت از محیا سودانی

بازدید: 13
دیدگاه: 0
نویسنده: مدیرکل
تاریخ انتشار: 23 ژوئن 2024

دانلود رمان گاروت از محیا سودانی

موضوع اصلی رمان گاروت :

رمان گاروت روایت گر زندگی مردی به نام داریوش است که با خیانت نامزدش و ناپدید شدنش سراغ خواهر کوچیک نامزدش میره اونو می دزده و اسیر چنگال خودش میکنه.. ازش متنفره اما معصومیت و ظرافتش…

 

مقداری از متن رمان گاروت :

داریوش :

‌‌ نگاهم را به طنین دوختم که شیشه را پایین داد بوی مه مشامم را پر کرد ، مه ای که از وسط جنگل گذشته بود، بوی نم باران را نفس کشید، انگار می خواست به ترس و دلشوره ای که قبلش را احاطه کرده بود غلبه کند، شاید دلشوره اش بخاطر این جنگل دراندشت بود که تا کیلومتر ها وسط این جنگل آدمی پیدا نمی شد…

از ماشین پیاده شدیم،باید ادامه ی مسیر را باید پیاده میرفتیم.

در جنگل پر دار و درخت قدم میزدیم

دستان کوچک طنین را میان دستان بزرگ و مردانه ام گرفتم ،این دختر قلبم را زیر و رو میکرد، با نگاه کردنش ضربان قلبم تند تر می شد و میدانستم این دختر در ِِ ،دنیای جدیدی را به سویم باز کرده است..

دست دور کمر ظریفش انداختم و در دل گفتم کاش زمان همین لحظه متوقف شود، طنین که سنگینی نگاهم را احساس کرد گونه هایش ملتهب شد نگاهش را گرفت و نجوا کرد

_من میترسم داریوش، وسط جنگل چیکار میکنیم؟

با خنده او را سمت خودم کشاندم و میان بازوهایم حبسش کردم

_تا من پیشتم از چی میترسی تو؟!

خیره به صورتم میخواست لب باز کند اما با شنیدن صدای وهم انگیز حیوان درنده ای جیغی از سر ترس کشید و به آغوشم پناه برد..

بینی ام را به موهایش چسباندم و عمیق نفس کشیدم

_آروم باش، نترس.

جای جایِ این جنگل را از بر بودم سالها دور از هیاهوی شهر در دل جنگل زندگی میکردم، اما تنها دلیلش هیاهوی شهر نبود.

به واسطه ی شغل موروثی ام در این جنگل سوت و کور می ماندم

ضربان تند و وحشیانه ی قلب طنین را حس کردم و لبهایم را تا لاله ی گوش خوش عطرش کشیدم، عطر تن دخترک مانند کهنه شرابی بود که عجیب مستم میکرد در گوشش پچ زدم

_من پیشتم.

دخترک نگاه عسلی رنگش را در مردمک هایم دوخت

و همین چشم ها بود که مرا این چنین دیوانه ی این دختر می کرد ، نمیدانستم کی عشق این دختر در قلبش جوانه زده فقط میدانستم دیگر زندگی بدون او را بلد نیستم.

ابرهای مایل به خاکستری آسمان را تاریک کردند و باران شدت گرفت پیشانی ام را بند پیشانی اش کردم

نفس های گرمش روی لب هایم نشست و آن لحظه جز بوسیدن آن لب ها چیزی نمیخواستم

در خلسه ی عجیبی فرو رفته بودم، قطرات باران آرام روی موهایمان می چکید

لب های کوچک و نرمش را بوسیدم طعم ناب این لب ها را هیچ جا نچشیده بودم..

دست پشت گردنش انداختم و لب پایینش را با ولع بین لب هایم کشیدم بوسه ها ادامه داشتند ، بوسه هایی که دو وزنه ی سنگین به پلک هایم می چسباندند

بدون اینکه لب از روی لب هایش جدا کنم و اجازه ی نفس کشیدن بدهم.

بلاخره سرم را عقب کشید و نفس نفس زنان به دخترک مقابلم چشم دوختم

نمیتوانستم لحظه ای به نبودن این دختر فکر کنم زندگی ام بدون این دختر مزرعه ی کرم خورده پر آفت بود پس بدون حاشیه و مقدم چینی لب باز کردم

_زنم شو طنین!

لحنم همیشه همینطور دستوری بود، چون فقط دستور دادن را بلد بودم و او هم حتما باید اطاعت می کرد

چند ثانیه مات و مبهوت به من که کاملا جدی بودم خیره ماند و بعد از کمی خندید

اما من که منتظر بودم بله را از زبانش بشنوم با آن خنده توی دلم خالی شد.

می ترسیدم نکند طنین مرا نخواهد…نکند دست رد به سینه ام بزند!

آخر مگر کسی جرات داشت به من نه بگوید!

انگار آتشی مهیب در سرم شعله ور شده بود متفکرانه و تیز به طنین خیره بودم

_حرفم خنده دار بود؟!

طنین که در میلی متری تنم بود کمی خودش را عقب کشید نگاهش را از چشمانم گرفت و با کلافگی گفت:

_هنوز زوده داریوش!

با حالت عصبی گوشه ی لبم را جویدم صورتم موازی با صورتش شد

_تو فقط اجازه داری مال یه نفر باشی… اونم منم.

دستم را پشت کمرش گذاشتم و او را به خودم چسباندم ، قلبش با شتاب و محکم میزد…

حصار آغوشم را تنگ تر کردم و روی موهای خیسش بوسه زد‌م

نمیدانستم چطور و چگونه دچار این دختر شده بودم..

هنوز جوابم را نگرفته بودم اما سعی کردم تحت فشارش نگذارم.

_بریم.

کنار هم قدم میزدیم و هر کدام در افکار خودمان غرق بودیم.

طنین با دیدن هتلم که لا به لای درختان خودنمایی میکرد پاهایش بند زمین شد

حتما از آن همه شکوه، عظمت و زیبایی به وجد آمده بود

شالش افتاده بود و نگاهِ من به پیچ و تاب موهای طلایی اش بود، آرام گفتم:

_خوشت اومد؟!

نجوا کرد

_این عالیه!

انگشتانم را جا دادم میان انگشتان ظریفش و راه افتادیم.

وارد هتل شدیم، نگاه طنین به اطراف می دوید و نگاه من پی طنین

صدای مونا ما را به خودمان آورد

_آقا داریوش!

بی حوصله به مونا چشم دوختم که با تعجب به دستان چفت شده مان خیره بود

با دیدن نگاهش اخم ریزی کردم

_بله؟!

مونا به خودش آمد مردمک چشمانش در حدقه چرخید و گفت:

_آقا عماد توی اتاقتون منتظر شمان.

نفس عمیقی کشیدم و از دهان بیرون دادم‌

دست دور تن طنین پیچاندم و مقابل چشمان از حدقه بیرون زده مونا لب هایش را بوسیدم آرام زیر گوشش پچ زدم

_هیچ دلم نمیخواد این یارو رو ببینم اما باید برم، تا یه قهوه بخوری برمیگردم.‌

 

رمان گاروت به صورت تکمیل شده از سایت و اپلیکیشن رمان خوانی باغ استور قابل تهیه و مطالعه می باشد. لازم به ذکر است این رمان رایگان نیست و با رضایت نویسنده فقط در باغ استور منتشر شده است و سایت های دیگر رمان اجازه ی انتشار فایل کامل این رمان ندارند. به همین منظور در سایت رمان دوست فقط فایل عیارسنج رمان گاروت منتشر می شود.

اطلاعات فایل
  • سال انتشار : 1402
  • رده سنی : جوان
  • فرمت : PDF
  • حجم فایل : 277 KB
  • پسورد: ندارد
باکس دانلود
پسورد: ندارد
راهنمای دانلود

برای دانلود، به روی عبارت “دانلود فایل” کلیک کنید و منتظر بمانید تا پنجره مربوطه ظاهر شود سپس محل ذخیره شدن فایل را انتخاب کنید و منتظر بمانید تا دانلود تمام شود.

*درصورتی که علاقمند به همکاری هستید به صفحه تماس با ما مراجعه کنید.
*لطفا درصورتی که نویسنده اثر هستید بر روی دکمه بالا کلیک کنید و با ارسال تیکت، درخواست حذف اثر را با ارائه دلیل و مستندات لازم ارسال کنید.
*اکثر فایل های سایت بدون پسورد می باشند و اگر هم فایلی پسورد داشته باشد، معمولا آدرس سایت یعنی www.romandoost.ir است.

امتیاز دهید

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاه ها

دیدگاه خود را با سایر بازدیدکنندگان این مطلب به اشتراک بگذارید. در ارسال دیدگاه به قوانین زیر توجه کنید.

  • دیدگاه خود را به زبان فارسی بنویسید.
  • دیدگاه های فینگلیش تائید نمیشوند.
  • دیدگاه هایی که جنبه تبلیغاتی داشته باشند تائید نخواهند شد.
  • دیدگاه های دارای الفاظ رکیک یا توهین تائید نخواهند شد.
کانال تلگرام رمان دوست